شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

ساعت دماسنج
+ با هم رفتيم اطراف سبزوارچشم‌مان افتاد به پيرزن کشاورز.با مختصري آب وملک و گوسفند، صبح تا شب آبياري و وجين و چراي گوسفندها کارش بود.شوهرش مرده بود.زن،دست تنها، چندتا پسرودختر رافرستاده بود سر زندگي‌شان علي سرصحبت را با پيرزن باز کرد و همه‌ اين حرف‌هارااز زبانش کشيد؛بعدروکردبه ماوبااشتياق و سرخوشي گفت:«زنِ روزاينه،نه اون قرطي‌ها و عروسک‌ها و دختر و زنهاي بي‌کاره که به اسم زنِ روز،‌قالبمون ميكنن
تسبیح دیجیتال
حماسه سياسي
رتبه 0
0 برگزیده
523 دوست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top